علما وارثان وحی نبوی

۱۵ مطلب با موضوع «با علما» ثبت شده است

و اتّفاقاً یکی از مشکلات حوزه وجود کلاس‌های پر جمعیّت است. کلاس درس و تعداد شاگرد باید روی حساب باشد، به خصوص در دوره درس خارج هر کلاسی نباید بیش از ده - بیست نفر باشد... ما مکرّر اعلام کرده‌ایم که از مزایای نظام حوزه آن است که شاگردان می‌توانند در کلاس درس اظهار نظر کنند و این مزیّت عملاً در کلاس‌های پر جمعیّت از بین رفته است.[1]

 

[1] سی مقاله فقهی-اخلاقی-اجتماعی ص 389-395

 این شیوه درس گفتن (خارج) عملاً فرقی با درس گفتن سطح ندارد، مگر آنکه استاد در درس خارج تحقیقات بیشتر ی را بر شاگردان خود عرضه می‌دارد و گر نه جمعیت انبوه درس‌های خارج فرصتی برای تبادل نظر میان استاد و شاگرد نمی‌دهد و در نتیجه در درس خارج یک همکاری مشترک میان استاد و شاگرد نیست که استاد بر آن نظارت داشته باشد.

حوزه در کلام بزرگان ص 42

... اساس کار طلبگی فکر کردن و دقّت کردن و مطالعه کردن است، نه حفظ کردن. حفظ محوری همان چیزی است که امروز بلای تعلیم و تربیت جدید ماست و ما مدت‌هاست که داریم با آن مقابله و مبارزه می‌کنیم و هنوز هم رو به راه نشده است و باید رو به راه شود. در حوزه اساس سنّتی ما بر پایه فکر کردن است. طلبه درس را که می‌خواند اولاً قبلاً پیش مطالعه می‌کند، ذهنش را آماده می‌کند تا از استاد حرف نو بشنود بعد از درس آن درس را با یک رفیقی مباحثه می‌کند، ذهنش را آماده می‌کند تا از استاد حرف نو بشنود بعد از درس، آن درس را با یک رفیقی مباحثه می‌کند، یک بار به او درس می‌گوید، یک بار او به انسان درس می‌گوید، لذا در ذهن جایگزین می‌شود...

ماهنامه حاشیه/پیش شماره/صفحه7

 حوزه یک عیب اساسی در امر تبلیغ دارد و آن این است که تبلیغ از حوزه جدا شده است. البته عده‌ای از حوزه علمیه در فصل تابستان یا در ایام محرّم و یا ماه رمضان بر اساس بعضی از انگیزه‌ها و نیازها ، مجبور می‌شوند به تبلیغ بروند ولی در عین حال حوزه تبلیغ و درس مربوط به آن را ندارد. تبلیغ هم یک کار و فنّ است و می‌تواند یک علم باشد و هست و باید تدریس بشود.[1]

 

 


[1] حوزه و روحانیّت ص 151.

 

 ... عدم گسترش کافی و لازم علم کلام حقیقتاً فاجعه است. از این بالاتر و تلخ‌تر، فراموش شدن کلام است. حوزه اسلام و حوزه علمیه اهل بیت در درجه اوّل  حوزه کلام و بعد حوزه فقه بود و بزرگان ما جزء متکلمان بودند. شما نگاه کنید، در حوزه‌های ما کلام منسوخ است در حالی که امروز بیشترین تهاجم از سمت مباحث کلامی است. همان طور که مطرح کردم، ما در گذشته عقب نبودیم و هر کس چیزی می‌گفت، فوراً جوابش حاضر بود، ولی امروز آنقدر مباحث کلامی در دنیا مطرح  می‌شود که حوزه علمیه از آن‌ها مطلع نیست... این عیب بزرگی است.[1]

 

[1] گذشته، حال و آینده حوزه در نگاه رهبری ص 32

 ... من زیّ طلبگی را در دو جمله می‌توانم معرفی کنم: پارسایی با عزّت و نظم در تحصیل و زندگی.

طلبه پارسا گونه زندگی می‌کند... امروز حقیقتاً طلاب علوم دینی از همه طبقات جامعه حتّی از کارمند و از کارگر و از دیگران از لحاظ حظّ معیشتی پایین‌ترند، این یک واقعیّت است... از ظواهر هم خیلی چیزی نمی‌شود فهمید. همان عزّت نفس و مناعتی که طلاب علوم دینی از گذشته با آن سرافراز بوده‌اند، نمی‌گذارد آدم‌های سطحی و ظاهر بین خیلی از بواطن امر را ببینند و بشناسند.[1]

 

[1] سخنان مقام معظّم رهبری در مدرسه فیضیه: 14/7/79.

 ... درس خواندن را جدی بگیرید عزیزان! نگویید چون این برنامه فلان عیب را دارد، پس برنامه هیچ! نه تا برنامه تغییر نکرده است، همین برنامه‌ای که وجود دارد، باید با جدیّت دنبال بشود، باید درس بخوانید. تا قبل از اتمام دوره سطح توصیه من این است: طلابی که مشغول به سطوح هستند، تا قبل از آنکه از سطح خارج بشوند، به هیچ کار دیگر غیر از درس نپردازند. درس خیلی جدی است، درس بسیار مهم است! علم و سواد پایه اصلی است. بدون آن هیچ نقشی نمی‌توانید ایفا کنید یا درست نمی‌توانید ایفا کنید. نقش آفرینی غلط  از نقش آفرین نبودن به مراتب خسارت بار تر است.

 

حوزه در کلام بزرگان ص 25

مطلب دیگری که در این فهرست واجبات قرار می‌گیرد، کامل کردن برنامه درسی حوزه است؛ از جمله آنچه که به نظرم خیلی لازم می‌آید تاریخ است ... می‌توان تاریخ را به عنوان کارهای فوق برنامه طلاب گذاشتش... عمدتاً تاریخ صدر اسلام ؛ این بسیار مهم است. تاریخ تحلیلی ده ساله زندگی پیغمبر از جمله بخش‌های بسیار روشنگر برای همه ذهن‌هاست. تاریخ مشروطیّت از دوره مشروطه تا امروز و امثال این‌ها هم مهم است... همین طور حدیث! در برنامه کاری طلاب باید حدیث وارد بشود. طلاب بایستی با حدیث آشنا بشوند، باید با کافی آشنا بشوند با کتاب‌های حدیثی مشخصی آشنا بشوند. خواندن کلمات ائمه برای ما لازم است. به برکت مطالعه کلمات ائمه هدی بسیاری از فکرهای عالی در ذهن‌ها می‌جوشد، همین طور نهج البلاغة.

حوزه در کلام بزرگان ص24

_____________________________

 ... در نظام حوزه‌ای این‌طور نیست که هیچ درسی از درس‌های ما-درس‌های رسمی حوزه- متوقّف بر مراجعه به قرآن و حدیث باشد. اگر شما ادبیات و سطوح و درس خارج بخوانید، اتّفاق نمی‌افتد که برای فهمیدن یک مسأله درسی مورد نیازتان احتیاج پیدا کنید که بلند شوید قرآن را بردارید باز کنید و آیه‌ای را پیدا نمایید. اصلاً نظام درسی ما احتیاج به قرآن ندارد و بی نیاز از قرآن و جدای از آن طراحی شده است.[1]

_____________________________

ما معتقدیم که حوزه علمیه دو کار باید بکند: اوّل پایبندی به سنت‌ها ارزشمندی که در حوزه‌ها وجود داشته است... دوّم طراحی یک شیوه جدیدی برای درس خواندن با حفظ آن سنت‌ها. این شیوه جدیدی که می‌خواهیم طراحی کنیم باید چه کاره باشد؟ اصلاً تکلیفش چیست؟ تکلیفش این است که درس خواندن ما را به سمت نیازهای یک جامعه اسلامی-نه در سطح ایران بلکه در سطح جهان- جهت بدهد... در حوزه‌های علمیه، درس گفتن و درس خواندن دقیقاً باید به دنبال نیازها باشد.[2]

_____________________________

آن روز یکی از دوستان عزیز ما که من خیلی هم خاطرش را گرامی می‌دارم به من گفت که این‌طور نمی‌شود، که در حوزه جنس پلاستیکی درست کرد. باید مطوّل و بعد معالم و بعد قوانین و بعد لمعه را با شروحش از اوّل تا آخر مطالعه کرد. من به او گفتم که نمی‌گویم جنس از پلاستیک درست کنید! بلکه می‌گویم امروز در دنیا از جنسی که از آهن سخت‌تر است صفحه‌ای نازک‌تر از  کاغذ درست می‌کنند. من می‌گویم این را درست کنید.[3]

 

[1] حوزه و روحانیت ص 324.

 

[2] حوزه و روحانیّت ص 47.

 

[3] بیانات مقام معظّم رهبری در جمع علما و مدرسان و فضلای حوزه علمیه قم 30/11/70.

 

از کتاب حوزه در کلام بزرگان

ص 19- استفاده از روش‌های جدید در کنار فقه جواهری:

این مسأله نباید فراموش شود که به هیچ وجه از ارکان محکم فقه و اصول رایج در حوزه‌ها نباید تخطی شود. البته در عین اینکه از اجتهاد جواهری به صورتی محکم و استوار ترویج می‌شود از محاسن روش‌های جدید و علوم مورد احتیاج حوزه‌های اسلامی استفاده گردد.[1]

ص 20- دوام اسلام در گروی فقه سنّتی و جواهری:

من کراراً به همه تأکید کرده‌ام که درس‌های حوزه‌ها باید به همان وجه سنّتی خودش محفوظ باشد. فقه باید همان فقهی باشد که در بین ما هست. اگر از فقه سنّتی منحرف بشویم فقه از بین می‌رود. ... قضیه تحصیل هم باید به نحوی باشد که فقه سنّتی فراموش نشود و آن چیزی که تا به حال اسلام را نگه داشته است، همان فقه سنّتی بوده است ... ممکن است اشخاصی بگویند که باید فقه تازه‌ای درست کرد، که این آغاز هلاکت حوزه است و روی آن باید دقّت بشود.... اسلام اگر خدای نخواسته هر چیز از دستش برود ولی فقهش به طریقه موروث از فقهای بزرگ بماند به راه خود ادامه خواهد داد، ولی اگر همه چیز به دستش بیاید و خدای نخواسته فقهش به همان طریقه سلف صالح از دستش برود راه حق را نتواند ادامه داد و به تباهی خواهد کشید... [2]

 

[1] روحانیت و حوزه‌های علمیه (تبیان، دفتر دهم) ص 558.

[2] روحانیت و حوزه‌های علمیه (تبیان، دفتر دهم) ص 541 به بعد.

جلوه هایی از توجه به ظرافتها را در رفتار امام خمینی در ذیل می آوریم...

 

در قبال نعمت های الهی:

عروس امام: اگر می خواستیم غذا جلوی آقا بگذاریم می بایست ظاهرش را می­آراستیم. اگر شکل زیبایی نمی داشت نمی خوردند ولو مزّه اش بسیار خوب می­بود. اما اگر شکلش زیبا می بود می گفتند: حالا می چشم. اگر خوشمزه بود می­خورم. همیشه اگر چیزی برای امام می پختیم سعی می کردیم ظاهرش هم آراسته و زیبا باشد. امام لطافت خاصی داشتند که من خیلی وقتها فکر می‌کنم باید بنشینم آنها را بنویسم. اگر این کار را بکنم، می توان کتابی از لطافت ایشان نوشت!

دختر امام:... یک روز غذایی جلویشان گذاشند که آن را کنار گذاشتند [و بدون اینکه چیزی بگویند از خوردن آن صرف نظر کردند]. من خواستم شوخی کرده باشم، گفتم: آقا چرا کفران نعمت می کنید؟! گفتند: من کفران نعمت می‌کنم یا شما که نعمت خدا را به این روز انداخته اید؟!

در آراستگی:

آراستگی و نظافتی که از جایگاه ایشان انتظار می رود اقتضای خاصی داشت و لذا آقای مصطفی کفاش زاده نقل می کنند: امام بسیار تمیز و مرتّب هستند، تا جایی که اطلاع دارم و از قول دختر ایشان نقل می‌کنم زیرپوش و پیژامه­ی ایشان باید زود به زود شسته شود و از نظر رنگ هماهنگ باشد و اگر چنانچه پیژامه گشاد باشد و یک قدری باز باشد ایشان نمی پوشند، باید همه جای آن یک اندازه باشد و نظم داشته باشد... دستمال ایشان باید اتو شود! پیراهن که رو هست حتماً باید اتو شود، حتّی پیژامه و زیر پیراهن هم باید اتو شود!

در انتخاب پوشش:

دختر امام: امام وقتی که از حسینیه به اتاق می ایند قبایشان جداست، عمامه شان جداست. اگر سه چهار بار حسینه بیایند با آن لباس در اتاق نمی نشینند، بلکه لباسهایشان را در می آورند و تا می کنند، عمامه را رویش می گذارند، یک پارچه سفیدی رویش می کشند و می نشینند. دو مرتبه وقتی به ایشان می گویند: آقا جمعیت هست بفرمایید؛ باز بلند می شوند لباسها را در می آورند، آنها را می پوشند و می روند، یعنی خیلی دقت داشتند در این که هر چیزی جای خودش باشد.

در رعایت احکام:

عروس امام: امام شدیداً از کسی که خلاف شرع انجام می داد ناراحت می‌شدند و خیلی حالشان برانگیخته می شد؛ یعنی اگر یک وقت سر سفره، دست ما از حد مجاز از آستین بیرون می‌آمد تذکّر می دادند.

در رعایت مقرّرات:

(با توجه به این نکته که ایشان رعایت قانون را تکلیف شرعی می دانند)

حجة الاسلام و المسلمین رحیمیان: به عنوان یکی از خدمتگزارانی که سال‌ها در دفتر امام بودم به جرأت می توانم بگویم در محدوده ی زندگی شخصی حضرت امام هیچ گونه تخطی از مقرّرات دولت اسلامی ندیدم. برای نمونه فیشها و صورت حسابهای مربوط به آب و برق و تلفن و مالیات نوسازی، به مجرّد وصول در اولین فرصت پرداخت می شد.

در خرید فرزندان:

دختر امام: امام به بچه ها پول توجیبی می دادند و بچه ها در خرج کردن پول خود آزاد بودند. روزی گل سری خریدم که به شکل حیوانی بود و آقا وقتی آن را دیدند، گرفتند و گفتند: برو گل سری بخر که به شکل گل باشد!

در حقوق دیگران:

سید حمید روحانی: یک روز در نجف، امام برای برگزاری نماز جماعت خواستند وارد اتاق بیرونی بشوند. کفش کن اتاق از کفشهای مردمی که برای شرکت در نماز جماعت گرد آمده بودند انباشته شده بود، به طوری که جای پا گذاشتن نبود. ما و دیگر روحانیون و بسیاری از فضلا بدون توجه پا روی کفشهای مردم می‏‏‏‏گذاشتیم و رد می‏‏‏‏شدیم و چاره‏ای هم نبود. اما وقتی امام به کفش‏کن رسیدند و آن وضع را دیدند توقف کردند و از پا گذاشتن روی کفش مردم خودداری ورزیدند و دستور دادند کفشها را از سر راه جمع کنند و راه را باز نمایند. تازه خیلی از ما متوجه شدیم که پا گذاشتن روی کفش مردم تصرف در مال غیر است و بدون رضایت صاحب آن، این کار خالی از اشکال نیست.

منبع خاطرات (به ترتیب):

درسهایی از امام: ص73؛ ص74؛ ص72؛ ص73؛ ص55؛ ص79

زندگی به سبک روح الله 64

سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی ج1 ص112

خودمانی: به نظر من از نحوه ی کفش در آوردن بعضی ها می شود تمام شخصیت آنها را دوره کرد! به ظرافتها که هیچ! در چارچوب کارشان هم دقّت ندارند!

 

معلّم مطهر

۱۸
ارديبهشت

معلم مطهر

لباس روحانیت: (از زبان استاد شهید)

یادم هست در حدود هشت سال پیش در دانشگاه شیراز از من برای سخنرانی دعوت کرده بودند (انجمن اسلامی آنجا دعوت کرده بود). در آنجا استادها و حتی رئیس دانشگاه، همه بودند. یکی از استادهای آنجا- که قبلاً طلبه بود و بعد رفت آمریکا تحصیل کرد و دکتر شد و آمد و واقعاً مرد فاضلی هم هست- مأمور شده بود که مرا معرفی کند. آمد پشت تریبون ایستاد (جلسه هم مثل همین جلسه خیلی پرجمعیت و باعظمت بود) یک مقدار معرفی کرد: من فلانی را می‌شناسم، حوزه‌ی قم چنین، حوزه‌ی قم چنان و. . . بعد در آخر سخنانش این جمله را گفت: «من این جمله را با کمال جرأت می‌گویم: اگر برای دیگران لباس روحانیت افتخار است، فلانی افتخار لباس روحانیت است» . از این حرف آتش گرفتم. ایستاده سخنرانی می‌کردم، عبایم را هم قبل از آن تا می‌کردم و روی تریبون می‌گذاشتم. مقداری حرف زدم، رو کردم به آن شخص، گفتم: آقای فلان! این چه حرفی بود که از دهانت بیرون آمد؟ ! تو اصلاً می‌فهمی چه داری می‌گویی؟ ! من چه کسی هستم که تو می‌گویی فلانی افتخار این لباس است؟ بااینکه من آن‌وقت دانشگاهی هم بودم و به‌اصطلاح ذوحیاتین بودم، گفتم: آقا! من در تمام عمرم یک افتخار بیشتر ندارم، آن هم همین عمامه و عباست. من کی ام که افتخار باشم؟ ! این تعارف‌های پوچ چیست که به همدیگر می‌کنیم؟ ! ابوذر غفاری را باید گفت افتخار اسلام است؟ این اسلام است که ابوذر پرورش داده است. عمّار یاسر افتخار اسلام است؟ اسلام است که عمّار یاسر پرورش داده است. بوعلی سینا افتخار اسلام است؟ ... خواجه نصیرالدین....

مجموعه آثار شهید مطهری

. ج17، ص: 155

 

مناعت طبع:

شهید مطهری پس از تشکیل خانواده به قم بازگشت و زندگی جدید خود را با شرایط سخت اقتصادی آغاز نمود. او گاهی مجبور بود برای گذران زندگی، کتاب‌هایش را بفروشد، و یا اینکه از کسی قرض بگیرد. ولی ایشان چنان مناعت طبع داشت که حتی به همسرش این موضوع را اطلاع نمی‌داد، و در برخورد با او، روی درهم نمی‌کشید و با چهره‌ای متبسم و شاداب، با وی سخن می‌گفت، تا همسرش متوجه مشکلات اقتصادی او نشود.

راوی: علی باقی نصرآبادی

آرزوی شهید:

در آن اوج مبارزات به من می­فرمود: «به خدا اگر امام و رهبر ما پیروز بشود هیچ پستی من نمی­خواهم هیچ مقامی نمی­خواهم، برای من همین زندگی که الان دارم، کتابخانه ام برای من بهترین لذت است من همین را می خواهم که بنشینم و کتاب بنویسیم، بنشینم و تحقیق کنم، بنشیم از اسلام عزیز دفاع کنم، این هدف من است بنابراین، این کوشش و این تلاش، ارزش شخصی برای من نیست». و دیدیم راست می­گفت و پس از پیروزی با اینکه در سطح بسیار بالایی قرار داشت (ما اگر یک مطلبی را می­خواستیم خدمت امام بگوییم همه دوستان ما فکر می­کردند تنها فردی که امکان دارد با امام صریح صحبت کند و امام علاقه به او دارد و او را می­پذیرد فوراً می­گفتیم برویم خانه آقای مطهری ...) می­گفت : برای من منصب و مقام مهم نیست جز همین که مشغول تحقیق و مشغول نوشتن کتاب و مقالات باشم.

از زبان شهید مفتح

حق ضعفا:

استاد مطهری اتاقی در کنار اتاق شورای دانشکده الهیات داشت. استادان دانشگاه همیشه در اتاق شورا تجمع کرده و در موارد ضروری تا بعدازظهر آنجا می‌ماندند و پس از صرف ناهار کارشان را ادامه می‌دادند. اما استاد مطهری هنگام ظهر به اتاق خود می‌رفت و پس از ادای نماز، ناهار مختصری را که از منزل می‌آورد، می‌خورد. استادان و مسئولان دانشکده اصرار داشتند که استاد به اتاق شورا بروند و از ناهار دانشکده استفاده کنند اما استاد به آنان می‌گفت: «غذای دانشکده با من سازگار نیست.» و زمانی که من علت امتناع ایشان را پرسیدم، گفتند: «این ناهارها حق خدمتگزاران و از بیت‌المال است. استادان حقوق خوبی دارند خودشان بروند و از بازار بخرند و بخورند. این غذا حق ضعفاست.»

راوی: غلامحسین وحیدی

منبع: بخش خاطرات

پایگاه جامع استاد شهید مرتضی مطهری

 

«هر تشکلی برای روحانیون چیز خوبی است. روحانیون بایستی دور هم باشند، همفکری کنند، اشتباهات یکدیگر را رفع کنند، کارهای یکدیگر را کامل کنند. ما مجموعه‌ای هستیم که کارهای همسانی در رابطه‌ی با مردم داریم. ممکن است همه، ظرفیت لازم را به‌قدر کافی نداشته باشیم؛ اما از تجربیات و از حرف‌های یکدیگر استفاده کنیم. به نظر ما این کار بسیار خوبی است و این در تشکل‌های روحانی انجام می‌گیرد».
(20/8/70 در جمع روحانیون استان کرمان)
 
[دوستان بزرگوار! از آنجایی که عمل به این کلام امام خامنه‌ای (مدّ ظله) از اهداف این وبگاه است، لذا با مشارکت خود، ما را برای رسیدن به این مقصود یاری کنید.]
 
 

  شعار امسال شعار وحدت و یکپارچگی است، وحدتی فراگیر بین آحاد جامعه و مسؤولین، که صد البته محور این وحدت همان ولایت فقیه است و همه موظف هستند خود را با نظرات و افکار ایشان همفکر و همزبان کنند!
امروز بیش از هر روز برای تقویت بنیان حکومت اسلامی، حمایت از ولیّ فقیه ضرورت دارد. در ذیل، اسوه ای از تأیید و پشتیبانی یک شهید را از مقام والای ولایت به رخ می کشانیم؛ شهیدی که در اوج مقامات علمی، خود را سرباز ولایت می دانست.
شهید سعید، آیت الله سید محمد باقر صدر، آن حامی ویژه از مقام ولایت فقیه است که در این راه تا پای جان ایستادگی کرد. در ذیل گوشه ای از جلوه¬های این یاری و پشتیبانی ویژه را مرور می-کنیم:

 

قبل از انقلاب:

هرچه می شود، بشود!
پس از اینکه حضرت امام (ره) از تن دادن به شروطی که حکومت بعثی در قبال ماندن امام در عراق مقرّر کرده بود، سر باز زد، امام راحل قصد ترک عراق و عزیمت به کویت نمود. وقتی خبر عزیمت امام به شهید صدر رسید، تصمیم گرفتند برای خداحافظی به دیدار امام آمده، پشتیبانی خود را از مقام مرجعیت اعلان کنند؛ و این در حالی بود که نیروهای امنیتی خانه ی حضرت امام را محاصره کرده بودند و تمام خیابانها و راههای منتهی به بیت امام را در نظر داشتند و تمام رفت و آمدها را تحت نظر گرفته بودند.
در حالی که هیچ کس حتّی جرأت نزدیک شدن به بیت امام را نداشت، سیّد شهید، تصمیم خود را گرفت و کلامی با این مضمون ایراد نمود: رفتن به خانه ی امام در این وضعیت، ضرورتی دینی است، و موجب تأیید و دلگرمی امام در این لحظات حساس است.
آن روز ایشان درس خود را به این مناسبت تعطیل نمود و فرمود: رفتن حضرت امام از نجف، خساتی بزرگ است!
برخی از اطرافیان شهید صدر ایشان را از دیدار امام بر حذر داشتند و گفتند: نیروهای امنیتی مانع این کار خواهند شد؛ لکن آن بزرگوار تصمیم خود را گرفته بود و فرمود: در هر صورت من خواهم رفت و هر اتفاقی که می خواهد بیفتد، بیفتد!
البته شهید بزرگوار وقتی به منزل امام رسید که حضرت امام به سفر مبادرت کرده بود و سید شهید تنها به نشست و گفتگو با دیگر افرادی که با حضرت امام در ارتباط بودند، اکتفا کرد.
این از مواردی بود که حکومت بعث-بعدها- در بازجویی از آن شهید سعید، ایشان را مورد عتاب قرار داد و به ایشان خرده گرفت.

الشهید الصدر سمو الذات وسمو الموقف، ص 155
شهید الأمة و شاهدها ج2 ص124


بروید به درس امام:
شهید بزرگوار شاگردان مبرّز و نزدیک خود را تشویق نمود که از باب تأیید و تقویت مرجعیت حضرت امام، در درس ایشان حاضر شوند و از بحث های فقهی و اصولی ایشان استفاده کنند. [با اینکه برخی از ایشان هیچ آشنایی با زبان فارسی نداشتند!]
این در زمانی بود که حضرت امام در بین مراجع، داعیه ی حکومت دینی سر داده بود و دیگران را به اقامه ی این امر ترغیب می نمود.

شهید الأمه و شاهدهاج2 ص123


بعد از انقلاب:

جای خالی یک کتاب...

شهید بزرگوار نظر به وضعیت حساس آن زمان و برخی آراء و افکار منحرف فکری در ایران، جای خالی یک کتاب علمی را در ترسیم چارچوب های حکومت اسلامی خالی دیدند و با تألیف کتاب «الإسلام یقود الحیاة» به حمایت از اهداف انقلاب و جهت دهی آن مبادرت نمودند. این در زمانی بود که ایشان شاهد مشغولیت عوامل داخلی و اضطرابات فراوان در فضای سیاسی ایران بود و در این وضعیت ایشان وظیفه ی خود دانست که تلاش علمی خود را صرف فردای این انقلاب کند.
وقتی جلد اوّل از این کتاب آماده شد، ایشان «سید محمد غروی (حفظه الله)» را که قصد عزیمت به ایران را داشتند، مأمور چاپ این کتاب و رساندن آن به دست برخی دست¬اندرکاران جمهوری اسلامی، نمودند و با این کار پشتیبانی خود را از این انقلاب نشان دادند.
نوشتن کتاب «الاسلام یقود الحیاة» نیز از کارهای انقلابی بود که جان آن شهید را به خطر انداخت و موقف ایشان را نسبت به جمهوری اسلامی و اهداف کلان آن نشان داد، اهدافی که به ضرر حکومت وقت بعثی عراق بود. از جمله عباراتی که در این کتاب آمده که می تواند حساسیت حکومت بعثی را بر انگیزاند این جملات است:
«وفی الخارج تستهدف الدولة: أوّلًا: حمل نور الإسلام ومشعل هذه الرسالة العظیمة إلی العالم کلِّه.
ثانیاً: الوقوف إلی جانب الحقّ والعدل فی القضایا الدولیّة،وتقدیم المَثَل الأعلی للإسلام من خلال ذلک
ثالثاً: مساعدة کلّ المستضعفین والمعذَّبین فی الأرض، ومقاومة الاستعمار والطغیان وبخاصّة فی العالم الإسلامیّ الذی تعتبر إیران جزءاً لایتجزّأ منه. إنّ دولة القرآن العظیمة لاتستنفد أهدافها ...».

الشهید الصدر سمو الذات وسمو الموقف، ص156
شهید الأمة و شاهدها ج2 ص136


فرزندان من!

پس از پیروزی انقلاب نامه ای خطاب به شاگردانشان که به ایران کوچ کرده بودند، نوشتند و تأکید کردند که: خدمت به این انقلاب وظیفه ی شماست؛ همه ی توان و امکانات خود را برای خدمت به این انقلاب به کار گیرید و توجه خود را به مرجعیت امام خمینی و تقویت آن منعطف کنید.
بدایه ی این نامه این جملات است:
«أولادی وأعزّائی حفظکم الله بعینه التی لا تنام. السلام علیکم جمیعاً ورحمة الله وبرکاته.
أکتب إلیکم فی هذه اللحظات العظیمة التی حقّق فیها الإسلام نصراً حاسماً [: قاطعاً] وفریداً فی تاریخنا الحدیث، علی ید الشعب الإیرانی المسلم، وبقیادة الإمام الخمینی- دام ظلّه- وتعاضد سائر القوی الخیّرة والعلماء الأعلام؛ وإذا بالحُلم یصبح حقیقة، وإذا بالأمل یتحقّق‏... وإذا بالإسلام الذی حبسه الظالمون والمستعمرون فی قمقم، یکسر القمقم بسواعد إیرانیّة فتیة لا ترهب الموت‏».
و در ادامه: «ویجب أن یکون واضحاً أیضاً أنّ‏ مرجعیّة السید الخمینی التی جسّدت‏ آمال الإسلام فی إیران الیوم لابدّ من الالتفات حولها، والإخلاص لها، وحمایة مصالحها والذوبان فی وجودها العظیم بقدر ذوبانها فی هدفها العظیم‏».

شهید الأمة و شاهدها ج2 ص133


همان است که آرزویش را داشتم!
وقتی به شهید بزرگوار اعتراض می شد که: چرا از امام وانقلاب پشتیبانی می¬کنید! در جواب می¬فرمودند:
اگر امام خمینی به من دستور دهد که در روستایی از روستاهای ایران خدمت به اسلام بکنم، هیچ تردیدی در انجام این کار نمی کردم! امام خمینی آنچه را که من برای تحقّقش تلاش می کردم، به بار آورد...

(شهید الأمّة و شاهدها ج1 ص262)

 

 

برخورد پیامبر گونه

پیامبر خدا (ص) فرمودند: بهترین شما کسی است

که برای خانواده اش بهتر باشد و من بهترین شما برای خانواده­ام هستم.

*****

نحوه ی برخورد حضرت امام با خانواده پیامبر گونه بود. بعد از ظهرها خانواده­ ی آقا، نوه ها، دخترها و عروس می آمدند و دور ایشان می نشستند و چنان با امام گرم می گرفتند و شوخی و مزاح می کردند که تصوّر چنین حالتی برای یک رهبر سیاسی، با آن همه مشغله شاید غیر ممکن باشد!

بعضی از روزها شاهد بودم که امام با آن سنّ و سال و مشغله کاری، با علی کوچولو بازی می کردند. آقا یک طرف اتاق می ایستاد و علی در طرف دیگر اتاق و توپ بازی می کردند.

سید رحیم میریان (از اعضای دفتر حضرت امام) از کتاب زندگی به سبک روح الله ص 27


«من به شما عرض میکنم، نگذارید یاد دوران دفاع مقدّس از یادها برود... دشمنها میخواهند ما یادمان برود؛ میخواهند قضیه‌ی دفاع مقدّس از یادمان برود، فداکاری‌ها از یادمان برود، شخصیت‌هایی را که در این فداکاری‌ها نقش آفریدند یا نشناسیم یا از یاد ببریم، این‌جور میخواهند.

بعضی میخواهند آن دوران را تخطئه کنند، آن آدمها را تخطئه کنند، آن جهت‌گیری را و آن مسیر را که امام بزرگوار و حکیم و بنده‌ی بصیر الهی آن مسیر را معین کرده بود تخطئه کنند؛ برای اینکه میدانند که هر ذرّه‌ای و هر نقطه‌ای از این حوادث، برای ملّت ایران فراموش نشدنی است و تأثیرات بزرگِ سازنده‌ای دارد».

 

6/1/93 در جمع زائران راهیان نور