علما وارثان وحی نبوی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انتظار» ثبت شده است

آقای من کجا بودید...؟!

چه فرقی دارد فکر کنید همین جملات را که امام زمان (عج) به علی بن مهزیار گفته است، به شما دارد می‌گوید! شما هم اگر مثل علی بن مهزیار مشتاق دیدار امامتان باشید، زبان حال شما با امام زمانتان همین‌گونه خواهد بود:

...

متی ترانا و نراک

«زمانه، زمانه‌ی غیبت است و بنابراین نیست که امام من، مشهود و پیدا باشد؛ آقا! منّت نهادید که اجازه دادید به زیارت شما بیایم؛ آقا کجا بودید؟ شوق زیارت شما را داشتم...».

حدیثِ نفس­ها رهایم نمی‌کرد! خواستم لب به سخن بگشایم و آشکار بگویم: آقا کجا بودید؟!

پیش‌دستی کرد و فرمود: هیچ می‌دانی؟ شب و روز انتظار تو را می‌کشیدیم! چه سبب دیر کردی در آمدن پیش ما؟!

جا خوردم! تا به حال خیال می‌کردم اوست منتظَر و منم مشتاق زیارت؛ اما حالا دارم عتاب می‌شوم به اینکه چرا دیر کرده‌ام؟ چرا از امام خود سراغ نگرفته‌ام؟ و تا حالا کجا بوده‌ام؟!

خواستم حاضرجوابی کنم و بگویم: آقا! من بیست بار به شوق دیدن رخسار شما پیاده به حج آمده‌ام! چطور منتظِر شما نبوده‌ام؟

ادب کردم و گفتم: مولا! راهنمایی که مسیر را به من بنمایاند نیافته بودم؛ بیراهه به دنبالتان می‌گشتم...

گویا این جواب من حضرت را به تعجّب انداخت! «عجب! می‌خواستی نزد من بیایی اما راهنما نمی‌یافتی؟! نه! هرگز! با دست خودت راه را بر من دور کردی! به فکر مال‌اندوزی بودید، بر ضعفای شیعه سخت گرفتید و قطع رحم کردید. همین‌که از توفیق زیارت ما محرومید نشانه‌ی کم­کاری شماست! حالا چه عذری برای این خطایتان دارید؟!».

باز خواستم حاضرجوابی کنم و بگویم: آقا من که کارم درست است! همه من را به درستی می‌شناسند! به خودم آمدم و با خود گفتم: من در امر خودم دقیق نشده‌ام، محاسبه‌ی عمل ندارم، تا چه رسد به محاسبه‌ی نفس! دقیق نشده‌ام و بزرگ‌ترین مشکلم این است که نمی‌بینم مشکلاتم را!

به درگاه لطفش پناهنده شدم و چاره‌ای نیافتم جز اینکه بگویم: آقا خطا کردم و حالا توبه‌ام را بپذیر..

«حالا خوب است که استغفار می‌کنید و إلا هلاک می‌شدید... قبول! اما زشت است! نگویید که من نیستم! این را همه باید بدانید: این اعمال بد شماست که بین من و شما حجاب شده است...».

 

 

 

 

اگر مایلید، جلسه‌ی بعد عین داستان را یک‌بار دیگر با هم مرور می‌کنیم؛
آن‌طور که در مدینة المعاجز ج8 ص118 آمده است.

از ما هستند...

یونس بن عبدالرحمن گوید: نزد حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام رفتم و عرض کردم: ای پسر رسول‌الله، آیا آن قائم به حق خدا شما هستید؟ حضرت فرمود: من قائم به حق هستم، ولی آن قائمی که زمین را از دشمنان خدا پاک و از عدالت پر می‌کند- همان‌گونه که از ستم پر شده باشد- او پنجمین فرزند از نسل من است. به جهت خوف بر جانش، غیبتی طولانی خواهد داشت که گروهی از اعتقاد به امامت او برمی‌گردند و گروهی ثابت‌قدم می‌مانند.

سپس حضرت فرمود:

طوبی لشیعتنا المتمسکین بحبلنا فی غیبة قائمنا، الثابتین علی موالاتنا و البراءة من أعدائنا، أولئک منا و نحن منهم، قد رضوا بنا أئمة و رضینا بهم شیعة، فطوبى لهم ثم طوبى لهم، و هم- و الله- معنا فی درجاتنا یوم القیامة. (کمال الدین ص361)

یا اباصالح الهمدی (عج)«خوشا به حال شیعیان ما که به ریسمان ولایت ما در زمان غیبت قائم ما چنگ زده و بر ولایت ما و بیزاری از دشمنان ما ثابت می‌مانند، آن‌ها از ما هستند و ما از آن‌هاییم، آن‌ها راضی هستند که ما پیشوایان آن‌هاییم و ما راضی هستیم که آن‌ها شیعیان ما هستند، ای‌خوشا به حال آن‌ها، به خدا قسم که آن‌ها در قیامت با ما هستند».

فضیلتی که در این روایت در وصف شیعیان زمان غیبت ذکر شده، فضیلتی ویژه و استثنائی است و خواننده را به یاد سلمان و امثال آن بزرگان می‌اندازد که «منّا أهل البیت» در وصفشان آمده. آنچه به عنوان شرط این فضیلت در روایت آمده سه چیز است که باید نسبت به آن‌ها اهتمام داشته باشیم:

  1. متمسّک بودن به ریسمان اهل‌بیت، ولایت‌پذیری
  2. ثابت‌قدم بودن بر دوستی اهل‌بیت (که چیزی فراتر از ابراز محبت‌های مقطعی است!)
  3. و بیزاری از دشمنان اهل‌بیت (شامل دشمنان اسلام و دشمنان مذهب «با رعایت شرایط تقیه»)

عادت کرده ایم...

بس که خزان به درازی کشید به آن عادت کرده­ایم.

دیگر خورشید از یادمان رفته، به هوای سرد و کدر عادت کرده ایم.

سوز تابستان برایمان سوز نمی آورد، اصلاً به فکر بهار نیستیم، به عالمی بی روح و بی نشاط عادت کرده­ایم.

 

  

 هوا سردتر از دیروز دارد همه را به خواب می برد؛ همه در حسرت دیروزند و کسی به فکر خانه تکانی نیست!

بهار می­خواهد برسد، و کسی به استقبال او نمی­رود. او چشم­انتظار است و کسی منتظر او نیست. به هدر رفتن سرمایه­ها عادت کرده­ایم.

مدعی را حق باید داد! می گوید که با یک گل نمی گردد بهار!

غافل که من گلی دارم که عالم را گلستان می­کند.